سخنی از حضرت دوست....

ساخت وبلاگ

یه جمله دیدم خیلی به دلم نشست

حالا مینویسم نمیدونم برداشت شما چیه

شاید شما هم خوشتون بیاد..

" اگه دلت برای کسی تنگ میشه

دلیل نمیشه اونو به زندگیت برگردونی

دلتنگی بخشی از رفتنه...." سخنی از حضرت دوست.......

ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 35 تاريخ : جمعه 24 آذر 1402 ساعت: 21:50

امشب اقوام حسین آقا تشریف آوردند خونه ماچند مورد که خودم لذت بردم از دور همی امشباول اینکه من اصراری نداشتم بیانخودشون دلشون خواست اومدنو دوم سعی کردم شدیدا رسمی پذیرایی کنمشاید خیلی ها بگن صمیمت را از بین می برهولی خب با توجه به تجربه من این مدل باعث شد کسی نتونه طعنه بزنه یا دلم را بشکنهیادم بود در کنار احترام به جمع پذیرایی را در حد امکان بی نقص انجام بدم"مامان همیشه میگه احترامی که باید به مهمون تو خونت بزاری حتی بالاتر از احترام به مافوقت تو اداره یا حتی شخص اول مملکت باید باشه چون مهمون تو خونه حرمت داره"نمیدونم حرف مامان چقدر درسته ولی من خیلی بهش عمل میکنم یعنی تمام سعی ام را میکنمخودم زیاد حرف نزدم از کسی کمک نخواستم زیاد شوخی نکردم و در کل چون خیلی وقت بود همدیگه را ندیده بودیم جمع خوبی بودیم امشبو مهم ترین چیزی که باعث شد آروم باشم بعد از مهمونیاینکه به حرف ها فکر نکردمگیرم کسی منظور داشته خوب هدفش چیه من رو آزار بده چرا من باید اجازه بدم به هدفش برسهپس جدیدا سریع از رو حرف بقیه رد میشمخونه را برق انداخته بودم تا کسی چیزی نگه هر چند باید درک کنند منی که سه تا پسر تو سن های مختلف را نگهداری میکنم با کمترین حس مسئولیت درباره انجام دادن کار تو خونه واقعا نمیتونم شبیه یک خدمتکار همش دستمال به دست باشمپذیرایی و حتی چای هم آماده بود و نیازی به کمک نبود البته که پسرها و همسر کمک کردندازشون ممنونمو کلا خوب بود دیگهی چیزی که آزارم داد اینه من اول شب وضو گرفتم برا نمازبه همسر و پسری هم گفتماونها خوندن، من گفتم چای را دم کنم و برم ولی خب همزمان شد با ورود اولین گروه از مهمونها و خوش آمد، کلا یادم رفت دقیقا ساعت ۱۱ و نیم یادم اومد و نمازم قضا شد سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 33 تاريخ : جمعه 24 آذر 1402 ساعت: 21:50

دیشب خوابم نبرد چون دیروز کل تایم فوتبال را من خوابیده بودم سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 31 تاريخ : جمعه 24 آذر 1402 ساعت: 21:50

به حدی ابری هستم

فرق نداره ازم تعریف کنند یا انتقاد میزنم زیر گریه..

باعث شوهرم و مامانم هستند

هر کدوم برا اون یکی کاری میکنه منت سر من میزاره

امروز با هر دوشون دعوا کردم

نوشته شده در شنبه یازدهم آذر ۱۴۰۲ساعت 13:39 توسط f.sh|

سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 14:05

داستان اسمان امشب اسمان دیشب را میخونم

یک رفتار دختر داستان شبیه چند سال قبل من هست

اینکه هر چیزی بهم میگفتند چون برام مهم نبود یادم می رفت

اسم ها

ادرس ها

حتی ساعت قرارها و ....

ولی وقتی کسی برات مهم میشه دیگه با تلاش هم نمیتونی خیلی چیزها را فراموش کنی

نوشته شده در یکشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۲ساعت 12:19 توسط f.sh|

سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 14:05

دیروز با یه بنده خدایی حرف میزدم گفتم بعد دکتری حتما میری تو کار هئیت علمی شدن گفت نه بابا میگم چرا؟میگه پارتی میخواد ندارم میگم نه بابا آزمون بدهحالا این شهر نه جای دیگه میگه بیخیال شاهد دارم دوستمون رفته شب پیش یکی بوده تا با هیئت علمی شدنش موافقت بشه فقط هنگ کردم موندم راست میگه یا شوخی.البته که لحنش جدی بود و چشاش غمگین ولی دوست دارم فکر کنم شوخی کرد نوشته شده در دوشنبه سیزدهم آذر ۱۴۰۲ساعت 18:25 توسط f.sh| سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 14 آذر 1402 ساعت: 14:05

امروز روز شلوغی بود از اولش بدو بدو بود تا همین الان که هنوز شام نپختم بین این شلوغی ها ۴ قلم جنس ضروری برای آشپزخونه خریدم تو حراجی و قیمت مناسب...شاید باور نکنید ولی حس خرید کردن عالیه تاااازه دیشبم که خانم دکتر ازم کلی تعریف کرد وقتی بهم گفت پیاده روی هات را قطع نکن دلم میخواست بگم کاش کسی باشه من به خاطر دیدنش هر شب برم پیاده روی شبیه آقا محمود تو کتابی که گفتم دارم میخونم بعد به خاطر دیدن روی دوست بتونم وزنم را کنترل کنم و سریع بیارمش پایینراستش دکتر خیلی خوشش اومد میگفت وقتی بدون ورزش و فقط با کمی مراعات این همه کم کردی مطمعنم تا عید به وزن ایده آل میرسی و من لبخند زدم و تودلم گفتم من میتونم حتی بدون وجود تویی که به خاطرت بیام پیاده روی‌‌...ظهر بعد از خوندن نماز میرم از اتاق بیرون و تو محوطه پیاده روی میکنم خیلی از همکارا میان آخه هوا بی نظیره نه سرد و نه گرم نه خشک و نه بارونیخلاصه هوای دو نفره ای که من تک نفره توش قدم میزنم ...عکس پروفایلم رو عوض کردم هم منم هم من نیستم ...هوش مصنوعی برام درستش کرد تا خوانندگان ی ته ذهنیتی از من داشته باشند نوشته شده در یکشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۲ساعت 20:7 توسط f.sh| سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 62 تاريخ : پنجشنبه 2 آذر 1402 ساعت: 14:39

یک هفته ای میشه پکیج ترکیده و کلا داغون دادیم دست تعمیرکاروقتی می برد سفارش کردم که بچه کوچیک دارم لطفا زودتر بیارید گفت دو روزه میارم حالا بعد یک هفته که بچه ها مجبورند با پلیور و کلی لباس بخوابن امشب همسر بهشون زنگ زده ساعت ۱۰ میگه میارم، همین امشب میارم براتون اگه شما دیدینش، ما هم دیدیم ایشون را..نمیاری به جهنم چرا انقدر بدقولی میکنی نوشته شده در دوشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۲ساعت 23:56 توسط f.sh| سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 55 تاريخ : پنجشنبه 2 آذر 1402 ساعت: 14:39

خدا را شکر امشب پکیج را آورد و نصب کرد ولی اصلا هیچ فرقی نکرده

اگه هوا سردتر از دیشب نباشه گرم تر نیست

گفتند شاید تا صبح برف بیاد خدا کنه درست باشه حداقل پسرکم برف ببینه

نوشته شده در چهارشنبه یکم آذر ۱۴۰۲ساعت 1:6 توسط f.sh|

سخنی از حضرت دوست.......
ما را در سایت سخنی از حضرت دوست.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cheknevisham بازدید : 70 تاريخ : پنجشنبه 2 آذر 1402 ساعت: 14:39